خدایا سکوتم را میشنوی | ||
|
غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا امد،
خار خندید و به گل گفت : سلام و جوابی نشنید خار رنجید ولی هیچ نگفت.. . ساعتی چند گذشت گل چه زیبا شده بود ، دستی بی رحمی آمد نزدیک، گل سراسیمه ز وحشت افسرد. . لیک آن خار در آن دست خزید وگل از مرگ رهید .. صبح فردا که رسید خار با شبنمی از خواب پرید گل صمیمانه به او گفت : سلام نظرات شما عزیزان: |
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |