خدایا سکوتم را میشنوی | ||
|
گفت فحشا کجا آید پدید؟؟؟ گفتمش در کوچه های بی شهید...
روی بام خانه ی همسایه مینشیند . چه راحت پرواز میکند . چقدر سبک بال و چقدر اسوده سعی میکنم پرواز کنم ولی سنگینی رخصت انرا نمیدهد ، سنگینی ام به خاطر وزنم نیست گویا که جاذبه ی زمین بی تاثیر است . سنگینی ام را سخت احساس میکنم . سنگینی گناهم هرگز ارام نمیگیرند .
اگر انسانها سبک بودند بدون شک قادر به پرواز بودند . مگر پیامبر نبود که چه اسان و چه سبک پرواز کرد و به معراج رفت .
شانه هایم را تکان میدهم . گناهانم را سبک سنگین میکنم ، پیشتر از انیست ک حتی به من اجازه ی پریدن دهند
از پرواز صرف نظر میکنم شاید توبه دستانم رو سبک کند
خدا :بنده ی من نماز شب بخوان و ان یازده رکعت است بنده : خدایا! خسته ام ! نمیتوانم ! خدا : بنده ی من دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان . بنده : خدایا ! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم خدا : بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان بنده : خدایا سه رکعت زیاد است خدا : بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا امروز خیلی خسته ام ! ایا راه دیگری ندارد؟
خدا : بنده ی منن قبل از خواب وضو بگیر و رو به اسمان کن و بگو یا الله بنده : خدایا من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم میپرد ! خدا : بنده ی من همان جا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله بنده : خدایا هوا سرد است نمیتوانم دستانم را از زیر پتو دربیاورم خدا : بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب میکنیم
بنده اعتنایی نمیکند و میخوابد
خدا : ملايکه من ! ببینید من چقدر سادده گرفتم اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده « او را بیدار کنید دلم برایش تتنگ شده است امشب با من حرف نزده ملایکه : خداوندا ! دوباره او را بیدار کردیم اما باز خوابید خدا : ملایکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست ملایکه : پروردگارا باز هم بیدار نمیشود! خدا : اذان صبح را میگویند هنگام طلوع افتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت غذا میشود خورشید از مغرب سر بر میاورد ملایکه : خداوندا نمیخواهی با او قهر کنی ؟ خدا : او جز من کسی را ندارد ............. شاید تو به کرد.....
[ شنبه 25 آذر 1391برچسب:خدا, ] [ 20:43 ] [ m.f ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |